اين را بدان . . .خدا ي تو و يو سف يكيست...
هيچوقت نااميد نشويد كه :"لا يايئس من روح الله الا القوم الكافرين”
برجا م از نظر شما . . .
مردا نگي به روا يت شهدا
صرفا جهت لبخند
مرد ا نقلا بي
ا ز مرگ نترسيد و مرا هم نترسا نيد . . .
عزت و ذلت بدست خداست . . .
نكته تربيتي
ألْسَّلامُ عَلَیْکِ یا فـٰـاطِــمَـــةَ ألْزَهْــرا (س).... ألْسَّلامُ عَلَیْکَ یا أمیٖرَألْمُـؤمِنـیٖن عَــلــی (ع
کاروانِ ستارهها، امشب در زیباترین جشنِ عشق و سرور حاضرند،
لحظهها، بیصبرانه در گذرگاهِ وصالِ دو شاخهی مهربانی، پایکوبی میکنند.
صدای افلاکیان، سکوت را پس میزند و خورشید، شعاعِ عشق میگسترد.
قصرِ شادمانی، از استواری ایمان، برخود میلرزد.
دستهای تقدیر، در پیِ شکوفههای اخلاصند و نسترن ها میآیند تا حضور زهرا و علی را جشن بگیرند.
غبار قدم هایشان، طراوت گل هایِ زندگی را بی قرار میسازد.
عروسی خورشید، با ترنّم لب های پدر و هدیهی صحیفهی نورانی، از کوههای بلندِ تفاهم طلوع میکند،
حصارِ دلتنگی را درهم میشکند و شکوهِ بیمانند لحظه هایِ عاشقانه را به تماشا مینشیند.
اول ذیالحجه، روزی مبارک برای همه ما شعیان است.
این روز سالروز پیوندی آسمانی است که دیگر هیچ گاه مانند آن در تاریخ تکرار نشد.
علی علیه السلام، با فاطمه سلام الله علیها، برترین بانوی جهان پیمان عشق بست و خدا، آخرین فرستاده خویش را بر این پیمان گواه گرفت.
زندگی مشترک حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) در خانهای ساده اما پر از نور و مهر آغاز شد.
یاد خدا چلچراغ خانه آنها بود و غیر از رضایت حضرت حق خواستهی دیگری آنها را به خود مشغول نکرد.
حضرت زهرا سلام الله علیها رازدار علی (ع) بود و حضرت علی علیه السلام پناهگاه فاطمه (س) و سراسر زندگی مشترک این دور نور الهی، سرشار از مشق های نیکوست.
.
روز اوّل ذى الحجة
روز اوّل روز بسیار مبارکى است و در آن چند عمل وارد است:
اوّل: روزه که ثواب روزه هشتاد ماه دارد.
دوّم: خواندن نماز حضرت فاطمه عَلیهَاالسَّلام و شیخ فرموده که روایت شده که آن چهار رکعت است بدو سلام مثل نماز امیرالمؤ منین علیه السلام در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید پنجاه مرتبه و بعد از سلام تسبیح آن حضرت بخواند و بگوید:
سُبْحانَ ذِى الْعِزِّ الشّامِخِ الْمُنیفِ سُبْحانَ ذِى الْجَلالِ الْباذِخِ الْعَظیمِ سُبْحانَ ذِى الْمُلْکِ الْفاخِرِ الْقَدیمِ سُبْحانَ مَنْ یَرى اَثَرَ النَّمْلَةِ فِى الصَّفا سُبْحانَ مَنْ یَرى وَقْعَ الطَّیْرِ فِى الْهَوآءِ سُبْحانَ مَنْ هُوَ هکَذا وَلا هَکَذا غَیْرُهُ.
(منزه است خداى صاحب عزت بلند و والا منزه است صاحب شوکت مرتفع و بزرگ منزه است صاحب فرمانروائى گرانمایه و دیرینه منزه است آنکس که بیند جاى پاى مور را بر روى سنگ خارا منزه است آنکس که بیند ردّ عبور پرنده را در هوا منزه است آنکس که فقط او چنین است و جز او چنین نیست )
سوّم: دو رکعت نماز پیش از زوال به نیم ساعت در هر رکعت حمد یک مرتبه و هر یک از توحید و آیة الکرسى و قَدْر ده مرتبه
چهارم: هر که از ظالمى ترسد در این روز بگوید حَسْبى حَسْبى حَسْبى مِنْ سُؤ الى عِلْمُکَ بِحالى تا حق تعالى کفایت کند شرّ ظالم را از او و بدانکه در این روز تولّد شده حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام.در این روز به روایت شَیْخَیْن تزویج شده حضرت فاطمه با امیرالمؤ منین عَلیهِما السَّلام
یا علی مولا
بزن کف مرتضی داماد گشته***
بزن کف قلب زهرا شاد گشته***
بزن کف در قدوم ماه داماد***
بزن لبخند تا حق را کنی شاد***
چنین داماد را باشد عروسی***
که هستی آیدش بر پای بوسی***
عروسی دختر ختم رسولان***
عروسی مصطفی را راحت جان***
عروسی مریم و هاجر کنیزش***
عروسی کو خدا دارد عزیزش***
عروسی هستی هستی فدایش***
عروسی خلق داماد از برایش***
چه دامادی که فخر کائنات است***
چه دامادی خداوند ثبات است***
چه دامادی سراپا فخر و عزت***
چه دامادی خدای عشق و غیرت***
چه دامادی محمد ساق دوشش***
ملائک هم غلام حلقه گوشش***
مولا بحق فا طمه بنت ا لهد ی بیا . . .
آقا دلم گرفته کجایی بیا بیا*
ای آخرین امید دل اولیا بیا*
.
در اینهمه مناسبت ما کدام روز*
روز ظهور توست به تقویم ما بیا*
.
از آخرین پیام تو بگذشته قرنها*
امسال را چه نامگذاری شما بیا*
.
آخر کدام راه به شهر تو میرسد؟*
گم کرده ایم راه وصال تورا بیا*
.
اخبار را همیشه شنیدیم و هیچ کس*
بر مانگفت یک خبر از آشنا بیا*
.
دنیا نیاز عدل تو را داد میزند*
دیگر بس است قصه ی شاه و گدا بیا*
.
کمیاب گشته عاشق و نایاب گشته عشق*
میخانه ها خراب شده ساقیا بیا*
.
“از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان “
مولا بحق فاطمه بنت الهدی بیا
شهيد ا ن زند ه ا ند . . .
من فقط ا مر به معروف کرد م...
چند تا از بچه ها، کنار آب جمع شده بودند. یکیشان، برای تفریح،
تیراندازی می کرد توی آب.
زین الدین سر رسید و گفت
«این تیرها، بیت الماله. حرومش نکنین. »
جواب داد «به شما چه؟» و با دست هلش داد.
زین الدین که رفت، صادقی آمد وپرسید «چی شده؟»
بعد گفت«می دونی کی رو هل دادی اخوی؟».
دویده بود دنبالش برای غذر خواهی که جوابش را داده بود
«مهم نیس. من فقط امر به معروف کردم گوش کردن و نکردنش دیگه با خودته. »