یا باقر العلوم
29 شهریور 1394 توسط حسيني
بار بلا به شانه کشیدم به کودکی*
از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی*
از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه*
دنبال عمه هام دویدم به کودکی*
آن شب که در مقابل من عمه را زدند*
فریاد الفرار شنیدم به کودکی
عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی*
من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی*
آن شب که درخرابه سر آمد میان مان*
چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی*
با کعب نی لباس همه پاره پاره شد*
بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی*
یک سرخ مو زقافله ما کنیز خواست*
این را به گوش خویش شنیدم به کودکی*
در مجلس شراب که شخصیتم شکست*
من آستین صبر جویدم به کودکی…*