آیا بهتر نیست ما ایرانیها به جای خواندن متن عربی قرآن فارسی آنرا بخوانیم؟
آیا بهتر نیست ما ایرانیها به جای خواندن متن عربی قرآن فارسی آنرا بخوانیم؟(فرض كه نخواهیم عربی یاد بگیریم)
آشنایی با قرآن و ترجمه آن، آشنایی با کلمات خدا و برنامه زندگی انسان است. بدیهی است خواندن ترجمه نیز دارای آثار و فواید فراوان است؛ اما ثابت شده هر متن اصلی که ترجمه شود رسایی و زیبایی محتوایی و لفظی آن ریزش می کند به همین دلیل اگرچه خواندن ترجمه قرآن نیز خوب و مفید است اما خواندن آیات قرآن به زبان اصلی دارای فواید و برکات فراوانی است که به برخی اشاره می شود:
1ـ هرچند خواندن ترجمه قرآن و ادعیه مأثوره از معصومین علیهم السلام نیز بنفسه ثواب دارد، اما هرگز نمىتواند جایگزین متن آن شود؛ زیرا قرآن كلمات و الفاظی است كه از جانب خدا و به زبان عربی بر پیامبر اكرم(ص) نازل شده است و همین طور ادعیه مأثوره، سخنانی است كه از زبان مبارك معصومین(ع) جاری شده است و بهتر است كسانی كه توانایی خواندن عربی آن را دارند، این ادعیه را به همان زبان عربی بخوانند تا ثواب بیشتری ببرند. تردیدی نیست كه خواندن قرآن و ادعیه با توجه به معانی آن تأثیر بسزایی در نفس و جان انسان دارد و این تأثیر خاص بدون آن حاصل نمی شود ولی به هر حال خواندن آنها بدون توجه به معانی آن نیز ثواب و ارزش خاص خود را دارد و عنایت داشته باشید كه بعضی مفاهیم بلند قرآنی قابل ترجمه شدن به فارسی یا زبان دیگر نیست.
2. بدون شك ترجمه قرآن كه كلام غیر خداست با متن عربی قرآن كه كلام خدا ست تفاوت بسیار دارد ویكسان نیست .حتی احكام آنها هم باهم متفاوت است چرا كه لمس متن عربی قرآن بدون وضو جایز نیست در حالی كه لمس ترجمه قرآن اگر عین كلمات قرآن در آن نباشدبدون وضو اشكال ندارد(همه مراجع: مس ترجمه قرآن به هر زبانى كه باشد اشكال ندارد.( همان، م 317.
3. تلاوت قرآن به عربی، دلایل متعددى دارد؛ از جمله:
1. ایجاد زبانى مشترك در میان همه پیروان و در واقع فراهم ساختن نوعى وحدت و پیوند بینالملل دینى، باعث تأكید بر قرائت و حفظ زبان عربى شده است.
2. روح و محتواى هر پیام و سخنى در قالب زبان خاص خود، عمیقتر درك مىشود تا زمانى كه به زبانهاى دیگر برگردانده شود و قرآن كه داراى مضامین بسیار بلند و عالى است، هرگز قابل ترجمه دقیق و كامل به هیچ زبانى نیست. ترجمههاى قرآن معمولاً نارسا و در مواردى داراى غلط است. كافى است اندكى در مباحث مربوط به زبانشناسى، فن ترجمه و تئورىهاى مربوط به آن و نقد ترجمههاى قرآن مطالعه شود، آنگاه روشن مىگردد كه فرق بین قرآن و ترجمههایش، همان فرق بین كتاب الهى و بشرى است.
3. قرآن علاوه بر محتواى مطالب، از لطافت زیبایى و نكات ادبى عجیبى برخوردار است كه خود یكى از وجوه اعجاز قرآن مىباشد و در قالب هیچ ترجمهاى بیان شدنى نیست.1
تردیدى نیست كه نمىتوان تمام معانى و مقاصد قرآن را به زبان دیگر برگرداند. از این رو «تحدى» قرآن در اثبات ناتوانى انسانها در تهیه متنى همانند قرآن، شامل مجموعه امتیازات لفظى و معانى والاى قرآن است.2
4. تشویق و ترغیب بر استفاده از همان الفاظى كه جبرئیل بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نازل فرموده، یكى از شیوههاى حفظ قرآن از تحریف است؛ چنان كه وقتى مطلبى نزد همگان با یك قرائت معین به اثبات رسیده باشد، تحریف آن مشخص خواهد شد. از این رو در تاریخ اسلام وقایعى نقل شده است كه مسلمانان حتى نسبت به جا به جایى یا حذف یك «واو»، حساسیت نشان مىدادند.
5. گفتنى است حتى ترجمه قرآن به زبان عربى، موجب اختلاف در میان مسلمانان شد تا آنجا كه برخى تا مرز تكفیر یكدیگر پیش رفتند. بدین جهت در دوره عثمان (سال 25 ه.ق) صحابه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) - و از جمله حضرت على(علیهالسلام) - بر ضرورت وجود قرآن رسمى (غیر ترجمهاى) به توافق رسیدند.
6. زبان عربى بنا به آنچه در روایات آمده است برترین و بهترین زبانها است و همین كه آخرین دین و كاملترین دین به زبان عربى نازل شده و تنها كتاب معجز الهى كه الفاظ آن داراى اعجاز است به این زبان نازل شده در برتر بودن آن كافى است.
همچنین از امیرالمؤمنان على(علیهالسلام) در خطبهاى كه در مورد انتقال نور پیامبر(صلى الله علیه وآله) در اصلاب آباء طاهرین آن حضرت است، خطاب به خداوند اینگونه آمده است… سپس آن نور را اختصاص دادى به اسماعیل و نه دیگر فرزندان ابراهیم و زبان او را به عربى گشودى كه آن را بر دیگر زبانها برترى دادى…».3
7. در پایان گفتنى است، از آنجا که برخی کلمات عربی در ادبیات فارسی نیز رایج و قابل فهم برای فارسی زبانان است و برخی کلمات عربی ناآشنا است، سعی شود آیات قران تلاوت شود و برخی آیات و کلمات مشکل را به ترجمه مراجعه کنیم تا رفته رفته خزانه لغات ما تقویت شود و تلاوت قرآن لذت بخش و قابل فهم شود.
———————
پی نوشت ها:
1 براى آگاهى بیشتر ر.ك: مجله بینات و مجله مترجم (ویژه نامه قرآن).
2 ر.ك: محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص 649.
3 بحارالانوار، ج 25، ص 29.