نقش گریه در سیر و سلوک
پیوند: http://akhlagh.porsemani.ir/node/1498
سوز دل و گريه
سالك بايد سوز دل و گريه با اخلاص را در مقام استغفار، بسيار عزيز و مغتنم بداند و در تحصيل آن بكوشد. اگر در تحصيل اصل آن هم موفق نشد؛ يعنى، سوز و اشك را به دست نياورد، لااقل بااخلاص در تحصيل حال گريه ـ (تباكى) ـ جديت كند.
به طور كلى، در سلوك عبادى، در هر حال و هر مقامى ـ چه حال و مقام استغفار باشد و چه غير آن ـ سوز دل و گريه را حسابى هست كه شرح آن در عبارت نگنجد و تفسير آن در بيان نيايد.
سوره حد يد ،آيه4
سوره واقعه ، آيه 79
پیوند: http://www.aviny.com/quran/almizan/jeld-19/fehrest-19.aspx
مراد از (مس) و (مطهرون) در آیه : (لا یمسه الا المطهرون)
و بـه هـر تـقـدیـر كـلام در سیـاق بـزرگـداشـت امـر قـرآن اسـت، مـى خـواهـد قـرآن را تـجـلیـل كـند، و از همینجا مى فهمیم كه منظور از مس قرآن دست كشیدن به خطوط آن نیست، بلكه علم به معارف آن است، كه جز پاكان خلق كسى به معارف آن عالم نمى شود، چون فـرمـوده : قـرآن در كـتابى مكنون و پنهان است، و آیه شریفه (انا جعلناه قرانا عربیا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدینا لعلى حكیم ) نیز به آن اشاره مى كند.
و كـلمـه (مـطـهـرون ) اسـم مـفعول از باب تفعیل تطهیر است، و منظور از (مطهرون ) كـسـانـى هـسـتند كه خداى تعالى دلهایشان را از هر رجس و پلیدى یعنى از رجس گناهان و پـلیـدى ذنوب پاك كرده، و یا از چیزى كه از گناهان هم پلیدتر و عظیم تر و دقیق تر است، و آن عبارت است از تعلق به غیر خداى تعالى، و این معناى از تطهیر با كلمه (مس ) گفتیم معناى علم است مناسب تر از طهارت به معناى پاكى از حدث و یا خبث است، وخیلى روشن است.
پس مطهرون عبارتند از كسانى خداى تعالى دلهایشان را پاك كرده، مانند ملائكه گرامى و بـرگـزیـدگـانـى از بـشـر كـه دربـاره آنـان فرموده : (انما یرید اللّه لیذه بعنكم الرجـس اهـل البیت و یطهركم تطهیرا) ولى بعضى از مفسرین كه متاسفانه بیشتر ایشان مى باشند بدون هیچ دلیلى آیه را مختص ملائكه كرده اند.
بـعضى هم كلمه (لا) در جمله (لا یمسه ) را لاى ناهیه گرفته، و گفته اند: مراد از مـس، دسـت كـشیدن به قرآن است، و مراد از طهارت هم طهارت از حدث و خبث، و یا تنها از حـدث اسـت، و كلمه (مطهرون ) را هم با دو تشدید قرائت كرده اند، یعنى تشدید طاء و تـشـدیـد هـاء و كـسـره هـاء كـه در اصـل مـتـطهرون بوده . و خلاصه آیه شریفه مى خواهد بفرماید: كسى نباید دست به خطوط قرآن بكشد، مگر آنكه وضو گرفته باشد، و یا هم با وضو باشد و هم بدنش پاك باشد.
آیـه را بـا فـرض ایـن كـه كـلمـه (لا) نـافیـه بـاشـد نیـز مـى شـود حـمـل بـر ایـن مـعـنا كرد، و گفت كه : جمله مذكور جمله اى است خبرى، كه منظور از آن انشاء است و این مسلم است كه انشاء به صورت اخبار بلیغ تر است،
(مـثـلا اگـر بجاى این كه به بیمار بگوییم : دوایت را بخور و ترشى مخور، بگوییم : دوایت را مى خورى و ترشى هم نمى خورى، بلیغ تر و موكدتر است ).
در كـشـاف مـى گـویـد: و اگـر جـمـله (لا یـمسه الا المطهرون ) را صفت قرآن بگیرى، معنایش این مى شود كه : سزاوار نیست كسى قرآن را لمس كند، مگر آنكه با طهارت باشد، چنین كسى مى تواند به نوشته هاى قرآن دست بكشد.
و خواننده عزیز توجه فرمود این نیز صحیح است كه منظور از مس، علم و اطلاع باشد، هم در صورتى كه آیه صفت قرآن باشد، و هم در صورتى كه توصیف كتاب مكنون باشد.
جـمـله (تـنـزیـل مـن رب العـالمیـن ) وصـف دیـگـرى اسـت بـراى قـرآن، و كـلمـه تـنـزیـل مـصـدرى اسـت بـه مـعـنـاى اسـم مـفـعـول، یـعـنـى نـازل شـده، پـس قـرآن كـتـابـى اسـت نـازل شـده از نـاحیـه خـدا بـه سـوى شـمـا، آن را نـازل و در خـور فـهـم شـمـا كـرد، تـا آن را بـفـهـمیـد و تعقل كنید، بعد از آنكه كتابى بود مكنون كه جز پاكان كسى با آن مساس نداشت.
و تـعـبیـر از خـداى تـعالى به رب العالمین به این منظور است كه اشاره كند به این كه ربوبیت او گسترده بر سراسر همه عوالم است، كه این منكرین معاد جزئى از آن عوالمند، پـس خـداى تـعـالى رب ایـشان نیز هست، و وقتى رب ایشان باشد، برایشان است كه به كتاب او ایمان آورده كلامش را بشنوند، و بدون تكذیب تصدیقش كنند.
شب ها ي عا شقي
آفتاب محرم برمی اید و کربلای دل را در پرتو خود می سوزاند. سرخی بیرق ایستادگی از گلدستة دست ها بالا می رود و در باد به حرکت در می اید.
عطر شهادت مشام را می نوازد و چشم ها در انتظار طراوت اشک به تماشا می نشیند. عقربه زمان روی نقطة پنجم عشق قفل می شود. خواب ها از چشم های خسته می گریزد و حسینیة سینه ها سیاه پوش می شود. آری محرم شده و انتظار لباس های مشکی به سر آمده است. این شب ها باید به سوگ نشست. هر شب به سوگ ستاره ای از آسمان حسین(ع) .
هر یک از شب های محرم به نام یکی از شهدا یا شخصیت ها یا وقایعی مرتبط با جریان کربلا نام گذاری شده است. نام گذاری این شب ها با گذشت زمان صورت گرفته و واضع خاصی ندارد. این کار از طرف مداحان و ذاکران اهل بیت و بر اساس جایگاه شهیدان کربلا، نزدیکی هر یک از آنها به نقطه وحدت بخش کربلا یعنی امام حسین(ع) و هم آهنگی شور و التهاب مراسم و روضة آنان با مرکز شورآفرین شب عاشورا صورت گرفته است.
شب اول: مسلم بن عقیل
مسلم، نخستین شهید واقعة کربلاست. شهادت او کمی پیش تر از حادثه کربلا رخ داده است و شب نخست ماه محرم به پاس فداکاری و جان فشانی های این سفیر شهید راه سرخ، شب حضرت مسلم بن عقیل نام نهاده شده است. مسلم الگوی محبت و وفاست. او عاشقی دل باخته بود که تا آخرین لحظه از عشق پاک خود به حسین(ع) دست بر نداشت و در اوج بی وفایی کوفیان به مولایش وفادار ماند.
شب دوم: ورود به کربلا
امام حسین(ع) روز دوم محرم سال 61ه ق به سرزمین کربلا وارد شد. به خاطر همین روز دوم محرم، روز ورود به کربلا نام گذاری شده است. روز دوم، نماد پایداری است. اباعبدالله الحسین(ع) از همان آغاز حرکت با حوادث گوناگونی روبه رو شد. از بی وفایی کوفیان گرفته تا تعقیب شدن از سوی سپاهیان دشمن. با این حال از ادامة راه منصرف نشد و هم چنان استواری ورزید. حسین(ع) آموزگار بزرگ پایداری است.
شب سوم: حضرت رقیه(س)
رقیه(س) دردانة سه ساله حسین بن علی(ع) است. نام مبارک او در بعضی از کتاب های تاریخی و مقاتل نقل شده است و برخی دیگر مانند ریاض الاحزان از او با نام فاطمه صغری یاد کرده اند. رقیه(س) در روز سوم صفر سال 61ه ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. شاید نام گذاری روز سوم محرم به نام این بانوی کوچک به این انگیزه بوده که در گرماگرم عزاداری دهه اول، از مظلومیت او یادی شود.
حضرت رقیه الگوی تربیت صحیح است. با تدبر در جملات کوتاهی که او هنگام دیدن سر بریدة پدر به زبان آورده به خوبی می توان دریافت که این کودک از چه معرفت والایی برخوردار بوده است.
شب چهارم: حضرت حرّ(ع)
شب چهارم عزاداری محرم اختصاص به یکی از شهیدان سربلند کربلا یعنی حربن یزید ریاحی دارد. البته این شب را به فرزندان حضرت زینب نیز منسوب کرده اند. حر الگوی توبه و حقیقت جویی است. او در آغاز برخورد با امام حسین(ع) چنین جایگاه وارسته ای نداشت و به گفتة خودش مأمور بود و معذور! اما ادب و تواضع حر در مقابل سالار شهیدان، سبب رهایی او شد. حر با ژرف بینی، حق را بر باطل ترجیح داد و پیشانی پشیمانی بر سجده گاه توبه فرود آورد. حر، جذاب ترین الگوی توبه برای خطاکاران است.
شب پنجم: حضرت زهیر(ع) و…
این شب مانند شب چهارم میان چند شهید کربلا مشترک است. شب پنجم به حبیب بن مظاهر و حضرت عبدالله بن حسن کودک هشت سالة امام مجتبی(ع) نیز منسوب است. عبدالله(ع) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت امام حسین(ع) در ظهر عاشورا به شهادت رسید.
زهیر، الگوی عاشقی کربلاست. او تا چند روز پیش، از دیدار حسین(ع) هراس داشت، اما پس از آن که به خیمه امام گام نهاد، هراسش به عشقی جاودانه بدل شد. بارقه نگاه حسین(ع) چنان در جانش اثر کرده بود که از همه هستی خود گذشت و از دنیا و خانمان گسست. او در این راه چنان پیش رفت که به یکی از فرماندهان سپاه آن حضرت تبدیل شد.
شب ششم: حضرت قاسم(ع)
شب نوجوانان عاشورایی، شب روضه قاسم بن الحسن(ع) . وقتی امام حسین(ع) سخن از شهادت یارانش به میان آورد، نوجوان سیزده ساله کربلا از عمو پرسید: عموجان ایا من نیز به فیض شهادت نائل می شوم؟ امام او را به سینه چسباند و فرمود: فرزندم مرگ را چگونه می بینی؟
قاسم پاسخ داد: از عسل شیرین تر!
شهادت طلبی قاسم(ع) و پا فشاری او برای رسیدن به مقصود، زیباترین الگو را برای رهروان خط سرخ شهادت رقم زد.
شب هفتم: حضرت علی اصغر(ع)
علی اصغر(ع) فرزند کوچک امام حسین(ع) و حضرت رباب دختر امرءالقیس است که با تیر سه شعبة حرمله بن کاهل اسدی به شهادت رسید. مصیبت علی اصغر(ع) برای حسین(ع) جان فرسا بود چنان که گریست و به خداوند عرض کرد: خدایا خودت میان ما و این قوم داوری کن. آنان ما را فرا خواندند تا یاری کنند ولی برای کشتن ما کمر بسته اند. در این لحظه ندایی از آسمان رسید که: ای حسین(ع) در اندیشه اصغر(ع) مباش، هم اکنون دایه ای در بهشت برای شیر دادن به او آماده است. شب هفتم، شب رضاست. حسین(ع) بهترین الگوی پایداری و رضآیت است. او پس از تحمل شهادت همه یاران و جوانانش، کودک شیرخوار خود را به میدان آورد. هنگامی که علی اصغر نیز فدا شد بر قضای الهی گردن نهاد و خطاب به خداوند گفت: ای خدا! چون تو این صحنه ها را می بینی تحمل این مصیبت ها بر من آسان می شود.
شب هشتم: حضرت علی اکبر(ع)
علی اکبر(ع) نخستین فردی بود که از بنی هاشم به میدان رفت. او فرزند بزرگ امام است و نزدیک ترین فرد به ایشان. چون غربت پدر را در میان خیل گرگ های خون آشام کوفه و شام می بیند، از همه یاران و افراد خاندان پیشی می گیرد و خود را در راه آرمانی فدا می کند. او گام به میدان می نهد تا حجت را تمام کند و شوق رسیدن به فیض شهادت را در دل یاران حسین(ع) قوت بخشد. علی اکبر(ع) الگوی سبقت گرفتن در شهادت است.
شب نهم: شب تاسوعا
ستاره 34 ساله آسمان کربلا و بزرگ ترین یار و یاور حسین(ع) . عباس یعنی چهره درهم کشیده و این نام نشان از صلابت و توانمندی سقای کربلا دارد. او فرزند علی(ع) و برادر حسین(ع) بود، با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد. عباس(ع) این ادب و فروتنی را تا لحظه آخر بر خود واجب می دانست. او بهترین الگوی رشادت بود. زیرا پرچم دار سپاه بود و پرچم را به دست رشیدترین و شجاع ترین افراد لشگر می سپارند. او به اندازه ای محو یار شده بود که بر امواج دل انگیز آب روان، لب های خشکیده محبوب خود را در نظر آورد و داغ تشنگی را از یاد برد. رشادت، وفاداری و فروتنی عباس(ع) یکی دیگر از برگ های زرین عاشورا است که همه را به شگفتی واداشته است.
شب دهم: شب عاشورا
شب حسین بن علی(ع) الگوی آزادگان جهان. شهامت، ایثار، بردباری، تسلیم، رضا، وفا، فروتنی، شجاعت و پایداری امواج اقیانوس بی منتهای حسین است. اگر این قیام چنین درون مایه ارزشمندی از فضایل انسانی را نداشت، این گونه بر پیشانی تاریخ نمی درخشید. عاشورا این گونه توانست حصار زمان و مکان را درهم شکند و تاریخ را درنوردد.
نکته ظریف قرانی
آیا میخواهید بدانید اول هر جزء در کدام صفحه از قرآن كريم وجود دارد؟
سؤال :
اگرکسی ازشما بپرسد شماره صفحه ای که جزء نهم با آن شروع میشود چنداست چه پاسخ خواهید داد؟
نگران نباشید پاسخ خیلی آسان است.ً
جزء نهم یعنی شماره 9
یک را از نه کم می کنیم می شود 8
هشت را در 2 ضرب می کنیم میشود: 16
سپس شماره 2 را به سمت راست شماره 16 اضافه می کنیم میشود: 162
این شماره همان صفحه ای است که جزء نه با آن شروع می شود
با هم یک مثال دیگر را تکرار میکنیم
مثلآ:
جزء بیست ویکم؟
21-1 = 20
20 × 2 = 40
شماره دو را به سمت سمت راست 40 اضافه میکنیم
میشود: 402
نتیجه اینکه جزء 21 واقع است در صفحه 402
كپي آزاد است.
كلام نا ب
امام حسين(ع):باگذشت ترين مردم کسي است که دراوج قدرت گذشت کند.(الدره الباهره،ص٢۴)
امام حسين(ع):جزبه اين سه نفرحاجت مبر :به ديندار،صاحب مروت ياکسي که اصالت خانوادگي داشته باشد.
(تحف العقول،ص٢۵١)
امام حسين(ع):مرگ درراه عزت،جززندگي جاويد نيست و زندگي باذلت جزمرگي که با آن زندگي نباشد نيست.
(ادب الحسين و حماشه، ص١۵٩)
امام حسين(ع):هريک از دو نفري که ميان آنهانزاعی واقع و يکي از آن دو رضايت ديگري را بجويد،
سبقت گيرنده ي اهل بهشت خواهد بود.(محجه البيضا،ج۴،ص٢٢٨)
میدونی ضرب المثل سرش بره قولش نمیره ازکجااومده؟ .
میدونی ضرب المثل سرش بره قولش نمیره ازکجااومده؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
روی دستش “پسرش” رفت ولی “قولش نه”
نیزه ها تا “جگرش” رفت ولی “قولش نه”
این چه خورشید غریبی است که با حال نزار
پای “نعش قمرش” رفت ولی “قولش نه”
شیر مردی که در آن واقعه “هفتاد و دو” بار
دست غم بر “کمرش” رفت ولی “قولش نه”
هر کجا می نگری “نام حسین است و حسین”
ای دمش گرم “سرش” رفت ولی “قولش نه”
اَلسَّلامُ عليكَ يا اباعبدِالله الحسين.
قطب نمای قلب های عا شق
با خود گفته بودم و تکرار می کنم؛
که اگر تمام دنیا هم زیر و رو بشود،
اگر هزار تکه شوم، اگر هر تکه ام جایی دور از تکه های دیگرم باشد،
اگر دلم خاک شود و گردش به هوا رود،
اگر هر چه و هر چه شود،
یک چیزی می ماند برای همیشه ام؛
عشق تو! برای قلبم … و قلبم؛ برای تو… تا ابد… یا اباعبدالله الحسین(ع)…
راست می گویند که تو قطب نمای قلب های عاشقی… .
جلوه ا يثار و عشق
باز صدای نوحه جانان از این وادی به گوش می رسد و ناقوس جانها به لرزه می افتد آنگاه که با بالا رفتن دستهای حسینیان ،اشکهای زینب فرو می ریزد .
این چه سریست در کالبد هستی که با نام حسین و ناله بر مظلومیتش، تمام گناهان بخشوده می شود ؟
پایتخت نشینان دیار شور و شعور حسینی، در سرزمینی کوچک با دلی بزرگ به بلندای بیرق حسین همنوا با ناله آسمان و زمین، دوشادوش هم، نوای یالثارات الحسین سر می دهند و یا حسین گویان دل در گرو یار دارند .
یوسف زهرا ؛بیا که حسینیان چشم به راه دم مسیحاییت به سوگ حسین نشسته اند. بیا و داغ زینب را در غم از دست دادن برادر التیام بخش .
با شميم روحاني ماه خون و قيام ،تكايا و حسينيه ها با حضور عاشقان ابا عبدالله، جلوه ای دیگر از ارادت و اخلاص را به نمایش خواهد گذاشت و چه شیرین است آن زمان که کودک بیمار دیروز با پای برهنه سر بر آستانش می گذارد تا شکر گزار شفای تنش، نذری قربانی کند و چه شیرین تر است آن زمان که مادری به رسم شکر گزاری از معبود و شفای فرزندش، خادم همیشگی اهل بیتش می شود.
عزاداران ابا عبدالله الحسین ظهری دیگر از غم و اندوه را به نظاره خواهند نشست و وا اسَفا گویان در میان دسته عظیم حسینیه ،واگویه های خود را با حسین و معبودش نجوا خواهند كرد.
آیا آزاده ای هست تا مرا یاری کند؟
کجاست آزادمرد دشت نینوا که ببیند آوای بلندش در طنین فریاد عزادارانش به
گوش میرسد؟ حسینیان …
محرم با همه شور و نوایش آمد …
هر که دارد هوس کربُ بلا بسم ا…
عصا ره بهشت
کربلا عصاره بهشت است و عاشورا آبروي عشق. اگر کربلا نبود هيچ گلي از زمين نمي روييد و مشام هيچ انسان آزاده اي حقيقت را استشمام نمي کرد. اگر کربلا نبود عاشورا نبود و اگر عاشورا نبود امروز عشق بر سر هر کوي و برزني بيگاري نمي کرد.
حسين آمد و عشق را آبرو بخشيد و عباس با دستان بريده و لبان خشکيده با مشکي زخمي عشق را سيراب کرد تا حرف و حديثي باقي نماند؛ زينب عشق را تداوم بخشيد و آن را در گستره زمين و آسمان منتشر کرد تا از آن پس تمام عاشقان وامدار حماسه عاشورا باشند.
کربلا قبله الهام عاشقان شد و عاشورا ميعادگاهي براي آنان که مي خواهند نماز عشق را در محرابي به بلنداي تاريخ بپا دارند.
از آن روز زندگي معنا يافت که حسين (ع) بر کتيبه دل ها نقش بست و عاشورا- اين راز نهفته- مضمون تمام ناگفته ها شد.
د ر د و د ل
د لم هواي تو كر د ه يا شمس الشــــــــــموس
ديدار با خدا
روزی روزگاری زنی در کلبه ای کوچک زندگی می کرد. این زن همیشه با خداوند صحبت می کرد و با او به راز و نیاز می پرداخت. روزی خداوند پس از سالها با زن صحبت کرد و به زن قول داد که آن روز به دیدار او بیاید. زن از شادمانی فریاد کشید، کلبه اش را آماده کرد و خود را آراست و در انتظار آمدن خداوند نشست! چند ساعت بعد در کلبه او به صدا درآمد! زن با شادمانی به استقبال رفت اما به جز گدایی مفلوک که با لباسهای مندرس و پاره اش پشت در ایستاده بود، کسی آنجا نبود! زن نگاهی غضب آلود به مرد گدا انداخت و با عصبانیت در را به روی او بست. دوباره به خانه رفت و دوباره به انتظار نشست!
ساعتی بعد باز هم کسی به دیدار زن آمد. زن با امیدواری بیشتری در را باز کرد. اما این بار هم فقط پسر بچه ای پشت در بود. پسرک لباس کهنه ای به تن داشت، بدن نحیفش از سرما می لرزید و رنگش از گرسنگی و خستگی سفید شده بود. صورتش سیاه و زخمی بود و امیدوارانه به زن نگاه می کرد! زن با دیدن او بیشتر از پیش عصبانی شد و در را محکم به چهار چوبش کوبید. و دوباره منتظر خداوند شد.
خورشید غروب کرده بود که بار دیگر در خانه زن به صدا درآمد. زن پیش رفت و در را باز کرد…
پیرزنی گوژپشت و خمیده که به کمک تکه چوبی روی پاهایش ایستاده بود، پشت در بود. پاهای پیرزن تحمل نگه داشتن بدن نحیفش را نداشت. و دستانش از فرط پیری به لرزش درآمده بود. زن که از این همه انتظار خسته شده بود، این بار نیز در را به روی پیرزن بست!
شب هنگام زن دوباره با خداوند صحبت کرد و از او گلایه کرد که چرا به وعده اش عمل نکرده است!؟
آنگاه خداوند پاسخ گفت:
من سه بار به در خانه تو آمدم، اما تو مرا به خانه ات راه ندادی!
منبع :
dastanak88.blogfa.com