قشنگه بخونيدش :
٠•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨Ʒ ✿●•٠·˙
سالها پیش سرباز خوزستانی پس از اموزشی موقع تقسیم دید افتاده مشهد
دلگیر و غمگین شد
از طرفی ارادتش به اقا و از طرفی اوضاع بد مالی خانوادش
اولین شبی که مرخصی گرفت با همون لباس سربازی رفت حرم اقا
تا درد دل کنه و دلتنگیش رو به اقا بگه
ساعتها یه گوشه حرم اشک ریخت
وقتی برگشت به کفشداری تا پوتینهاش رو بگیره
دید واکس زده و تمیزن
کفشدار با جذبه با اون هیبت و موهای جوگندمی
وقتی پوتین هاش رو داد نگاهی به چشم سرباز
که هنوز خیس و قرمز از گریه بود کرد
و گفت چی شده سرکار که با لباس سربازی اومدی خدمت اقا
سرباز گفت:من بچه خورستانم
اونجا کمک خرج پدر پیرم و خانواده فقیرمم
هیچکس رو ندارم که انتقالی بگیرم
نمیدونم چکار کنم……….
کفشدار خندید و گفت اقا امام رضا خودش غریبه و غریب نواز
نگران هیچی نباش
دوسه روز بعد نامه انتقالی سرباز به لشکر ٩٢ زرهی اومد
اونم تایم اداری
سرباز شوکه بود
جز اقا و اون کفشدار کسی خبر نداشت ازین موضوع
هرجا و از هرکی پرسید کسی نمیدونست ماجرا رو
سرباز رفت پابوس اقا و برگشت شهرش
ولی نفهمید از کجا و کی کارش رو درست کرده
چند سال بعد داشت مانور ارتش رو میدید
یهو فرمانده نیرو زمینی رو موقع سخنرانی دید
چهرش اشنا بود.اشک تو چشماش حلقه زد
فرمانده حال حاضر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران
قدرت اول منطقه امیر سرتیپ احمد پوردستان
مرد با جذبه با موهای جوگندمی
همون کفشدار حرم اقا بود
که اون زمان فرمانده لشکر ٧٧ خراسان بود
فرمانده لشکری که کفش سربازش رو واکس زده بود
انتقالی اون رو به شهرش داده بود.
ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿
♡ღبا امام رضا هیچ دری بسته نیست
♡ღهیچ گره ای کور نیست
♡ღهیچ دلی بیقرار نیست
♡ღهیچ غمی باقی نمیومنه
♡ღسلام بر امام مهربانی
♡ღغریب طوس السلطان علی بن موسی الرضا (ع
زبانحال كبوتربقيع باكبوترحرم امام رضا(ع)
آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا * تو که پرواز می کنی تو حرم امام رضا
من کبوتر بقیع ام با تو خیلی فرق دارم * سرم و بجای گنبد روی خاکها می ذارم
خونه قشنگ تو کجا و این خونه کجا * گنبد طلا کجا قبرهای ویرونه کجا
اونجا هرکی می پره طائر افلاکی می شه * اینجا هرکی می پره بال و پرش خاکی می شه
اونجا خادما با زائر آقا مهربونن * اینجا زائرا رو از کنار قبرها می رونن
تو که هر شب می سوزه چلچراغا دور و برت * به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت ؟
کی میگه که تو غریبی ؟غریب عاشق نداره * روز و شب این همه عاشق رو خاکت سر می ذاره
غریب اونه تو بقیع شمع و چراغی نداره * نه ضریح و نه حرم حتی رواقی نداره
رزق معنوي ! رزق مادي !
امام علی (ع) ميفرمايند :
خالصانه بخونش . . .
گفتم گرفتارم خدا
گفتی که آزادت ميکنم
گفتم گنه کارم خدا
گفتی که عفوت میکنم
گفتم خطا کارم خدا
گفتی که می بخشم خطا
گفتم جفا کارم خدا
گفتی وفایت میدهم
گفتم صدایت میکنم
گفتی جوابت می دهم
گفتم ز پا افتاده ام
گفتی بلندت میکنم
گفتم نظر بر من نما
گفتی نگاهت می کنم
گفتم بهشتم می بری؟
گفتی ضمانت می کنم
گفتم که ادعونی بگم
گفتی اجابت می کنم
گفتم که من شرمنده ام
گفتی که پاکت می کنم
گفتم که یارم می شوی
گفتی رفاقت میکنم
گفتم ندارم توشه ای
گفتی عطایت میکنم
گفتم دردمندم خدا
گفتی مداوایت کنم
گفتم پناهی نیست مرا
گفتی پناهت می دهم
السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا
اللهم صل علي محمد وآل محمد وعجل فرجهم
الهي آرامش ميخواهم ازجنس خودت. . .
الهی
دردهایی هست كه نمی توان گفت
و گفتنی هایی هست كه هیچ قلبی محرم آن نیست
الهی
اشك هایی هست كه با هیچ دوستی نمی توان ریخت
و زخم هایی هست كه هیچ مرحمی آنرا التیام نمی بخشد
و تنهایی هایی هست كه هیچ جمعی آنرا پر نمی كند
الهی
پرسش هایی هست كه جز تو كسی قادر به پاسخ دادنش نیست
دردهایی هست كه جز تو كسی آنرا نمی گشاید
قصد هایی هست كه جز به توفیق تو میسر نمی شود
الهی
تلاش هایی هست كه جز به مدد تو ثمر نمی بخشد
تغییراتی هست كه جز به تقدیر تو ممكن نیست
و دعاهایی هست كه جز به آمین تو اجابت نمی شود
الهی
قدم های گمشده ای دارم كه تنها هدایتگرش تویی
و به آزمون هایی دچارم كه اگر دستم نگیری و مرا به آنها محك بزنی، شرمنده خواهم شد.
الهی
با این همه باكی نیست
زیرا من همچو تویی دارم
تویی كه همانندی نداری
رحمتت را هیچ مرزی نیست
ای تو خالق دعا و مالك “
آمین"…
آب از سرم گذشت،مولاي من . .
بفدايت حرمتش رانشكن . .
چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد…
نه فقط شبه عبایی مشکیست
که سرت بندازی
و خیالت راحت
که شدی چادری و محجوبه!
.
چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد
قاعده، رسم، شرایط دارد
شرط اول همه اش نیت توست…
محض اجبار پدر یا مادر
یا که قانون ورودیه دانشگاه است
یا قرار است گزینش شوی از ارگانی
یا فقط محض ریا
شایدم زیبایی، باکمی آرایش!
نمی ارزد به ریالی خواهر…
چادر مادر من فاطمه،شرطش عشق است
عشق به حجب و حیا
به نجابت به وفا
عشق به چادر زهرا
که برای تو و امنیت تو خاکی شد
تا تو امروز شوی راحت و آسوده
کسی سیلی خورد
خون این سیل شهیدان
همه اش با هدف چادر تو ریخته شد.
.
خواهرم
حرمت این پارچه ی مشکی تو
مثل آن پارچه مشکی کعبه والاست
یادگار زهراست
نکند چادر او سرکنی اما روشت
منشت
بشود عین زنان غربی
خنده های مستی
چشمک و ناز و ادا
عشوه های ناجور
.
به خدا قلب خدا می گیرد
به خدا مادر من فاطمه شاکی بشود
به همان لحظه سیلی خوردن
لحظه پشت در او سوگند
خواهرم
چادر مادر من ، فاطمه ، حرمت دارد
خواهرم!
همه ی دار و ندارم
به فدایت
حرمتش را نشکن…
تقديم به دوستـــــــــــــا ني كه به وبلاگم سر مي زنن.
شب زيارتي ارباب بي كفن. . .
امشب.. شب جمعه اس شب زیارتی ارباب بی کفن
خیلی ارزو داشتی امشب مهمان حرمش بودی؟
امشب مادرش حضرت زهرا مهمان پسرش هست
میخوای از همین راه دور اسمت رو ثبت کنن جزو زائران امشب
ابا عبدالله. پس با تمام وجودت بگـو
صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
+نثـار روح ارباب بی کفن و
شهدای کربلا حتما صـلواتی قرائت کنید
دينداري يعني : . . .
دینداری یعنی خانم محترم
لازم نیست از مغازه دار دو سطر تشکر کنی، یک تشکر و خداحافظی کوتاه کافیه…
دینداری یعنی آقـا!
مشتری شما با شما محرم نیست که بهش رنگ لباس پیشنهاد میدی و میگی این رنگ بهت میاد!
دینداری یعنی خانـم!
لازم نیست با فروشنده نیم ساعت چونه بزنی، یا اگه جنس گرونه .. شروع کنی به نالیدن از گرونی !
نه خدا راضی هست که شما به خاطر ارزونتر خریدن با مرد نامحرم چونه بزنی که گاهی به شوخی کردن هم می کشه! نه همسرت راضی هست با این کار تخفیف بگیری …
دینداری یعنی آقـای فروشنـده !
شما هم جنس رو به هر قیمتی میخوای بدی … زود قیمت نهایی رو بگو و منتظر نباش بهت التماس کنن و قربون صدقه ت برن.
دینداری یعنی خانـم!
کسی که شما باید همه طنازی هات رو براش نگه داری، شوهرته … حواست باشه.
دینداری یعنی آقـای فروشنـده !
تو مغازه ت که هستی، حواست پیش زن و بچه ی خودت باشه.
(دوستان بياييدمستقيم وغيرمستقيم به خودمون واطرافيان گوشزد كنيم كه…..)خانمها … آقایون … آرامش خونوده هاتون در گرو رفتارهای شماست …
شوخی و بگو و بخند با نامحرم روی روح شما اثر می گذاره و این اثر به خونه هاتون منتقل میشه، در رفتارتون با همسرتون نمود پیدا می کنه و باعث سرد شدن محیط خونه تون میشه.
ياامام رضا دلــم هواي تو دارد آقا ! ! !
“ﮐﻮﺭﯼ ﺁﻣﺪﻭﺳﻂ ﺻﺤﻦ ﺗﻮ، ﺑﯿﻨﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ
“ﯾﮏ ﺯﻥ ﻭﯾﻠﭽﺮﯼ، ﺭﻭﯼ ﺩﻭﺗﺎ ﭘﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ
“ﮐﺎﻓﺮﻯ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ
“ﺳﺠﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﺮﺩ ﺳﭙﺲ ﺷﯿﻌﻪ ﯼ ﻣﻮﻻ ﺑﺮﮔﺸﺖ
“ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﯾﻨﻪ ﻫﺎ … ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ
“ﺯﺷﺖ ﺁﻣﺪ،ﻣﺘﺤﻮﻝ ﺷﺪ ﻭﺯﯾﺒﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ
“ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺻﺤﻦ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺷﻔﺎ ﺍﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ
“ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺤﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ
“ﺯﺍﺋﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﺍﺷﮏ ﻧﺪﺍﺭﻡ
“ﻧﮕﻬﺶ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﯼ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ
“ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﺣﺎﺟﺘﺶ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ! ﮐﻪ ﺯﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
“ﺭﻓﺖ … ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﺒﯽ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ
“ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺗﻮ ﻣﺸﺮﻑ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
“ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻭ ﺑﺎ ﯾﺪ ﺑﯿﻀﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ
“ﺻﺒﺢ ﺩﺭﻗﺎﻣﺖ ﯾﮏﻣﺮﺩﮔﺪﺍ،ﺭﻓﺖ ﺣﺮﻡ
“ﻇﻬﺮ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺫﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ! ﺁﻗﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ
“ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﻋﺮﺵ؛ﺣﺮﻡ
“ﺩﻭﺳﻪ ﺗﺎ ﻓﺮﺵ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﮔﺸﺖ
“ﻧﻔﺲ ﺧﺎﺩﻣﺘﺎﻥ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﺼﺮﺍﻧﯽ
“ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺷﯿﻌﻪ ﺷﺪ،اﺯ ﻣﺬﻫﺐ ﺗﺮﺳﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ…