◥مواظبت از نماز اول وقت◣
┘◄امام خامنه ای:
•▪●●مؤمن هیچ کار خیری را هم از روی خجالت و حیا ترک نمیکند. به بعضیها میگویند: آقا! چرا فلان جانماز یا نافله یا نماز اوّل وقتتان را نخواندید؟میگویند خجالت کشیدیم! نه؛ از روی حیا، هیچ کار نیکی را ترک نکنید. خواهند گفت متظاهر است؟ بگویند. خواهند گفت خودشیرینی میکند؟ بگویند. اگر حرفی حقّ است و اگر کاری خوب است، آن را بهخاطر ملاحظه دیگران ترک نکنید.✿۱۳۷۸/۰۵/۰۸✿
✿کار کردن در یک کارگاه علمی، کارگاه آموزشی، مرکز تحقیقات، فلان کلاس درس و فلان دانشگاه، هیچ منافاتی با این ندارد که انسان نمازش را اول وقت وبا توجه و با احساس حضور در مقابل خداوند بجا آورد. این، دل شما را شستشو میدهد. شماها جوانید و دلهای شما نورانی است✿ 【۱۳۸۵/۰۶/۲۵】
آيا مي دانستيد ؟؟؟
احترام به حكمت خـــــــــــداونـــــــــد
براي لذت بردن از زندگي
توبه نصوح
نصوح، مردی که در حمام زنانه کار می کرد
آیا داستان مردی را که در حمام زنانه کار می کرد را شنیده اید؟
★ داستانش زیاده ولی قشنگه ★
♥•٠·
مردی که سالیان سال همه را فریب داده بود نصوح نام داشت.
نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.
از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.
کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید میلرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: خداوندا گرچه بارها توبهام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد.
نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:”ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.» همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند.
نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.
وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.
رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.
مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان.
نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى.
گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند…
♥♥♥♥
یا ایّها الَّذینَ آمَنوا تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوبَهً نَصُوحاً؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید توبه حقیقى و خالص کنید.
قُل یا عِبادِىَ الَّذینَ اسرفُوا على اَنفُسهِم لا تَقْنطوا مِن رَحمَه الله إنّ الله یَغفرُ الذُّنوبَ جَمیعاً إنَّه هو الغَفورُ الرّحیم؛ بگو اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید، از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مىآمرزد و او بسیار بخشنده و مهربان است.
باید مشخص شود برد-برد چیست؟ 3-2 چیست؟
- ◘جشن پیروزی و جام زهری در کار نیست مساله هسته ای باید در چارچوب خط قرمزهای رهبری و اصول ایدئولوئژیک امام پیگری شود.
- نباید کسی متهم به خیانت شود و یا بگویند عده ای می خواهند جنگ راه بیاندازند.
- رهبری هم فرمودند که ما چیز خصوصی نداریم.
-◘ انعطاف در تاکتیک یک مساله ای است که با آرمان طلبی منافاتی ندارد؛ آنهایی که می گویند باید آرمان ستیز و واقع گرا باشند خط خیانت را دنبال می کنند اینها همان هایی هستند که به امام می گفتند شاه بماند و در مساله فلطین هم کوتاه آمدند.
-◘ دو قطبی کردن جامعه به صلاح نیست؛ نباید عده ای که سوال های بسیار کلیدی و علمی مطرح کردند دلواپس و همراه با اسرائیل خوانده شوند.
- رئیس جمهور در مقابل خدا، خلق و قانون اساسی مسئول است در برابر وعده ای که داد که “هم چرخ هسته ای و هم اقتصاد بچرخد".
- در هیچ جای برجام کسی به ایران تعهد نداده است که همه تحریم ها را بردارند.
-◘ اینکه بگویند که دولت و تیم هسته ای کشور را فروختند هم افراطی است.
- دشمن آن طرف میز نشسته است این طرف میز نیست.
◘- اشتباه است که بگوییم رئیس جمهور، تیم مذاکره کننده و رئیس مجلس که هم مذاق ایشان است خائن هستند و کشور را در مساله هسته ای فروختند.
- نقاط منفی و مثبت توافق هسته ای را باید هم دید.
- طول دوره بررسی شورای امنیت 10 سال است و تمدید آن امکان ندارد.
- حتما سازوکاری در سطح دولت تشکیل می شود که پیگیری لازم را بر اجرای رفع تحریم ها انجام دهد.
- اگر جایی از قطعنامه و برجام به ضرر ایران است باید صریحا در مقابل آن ایستادگی شود.
- خودشان بارها اعتراف کردند که تحریم ها ایران را از پای درنیاورده است.
- رهبری ایران شجاع است، هوشیار است و عقلانیت جهادی دارد؛ دروغ محض است که به رهبری چسبانده اند که ایشان گفته باید همه برجام را قبول کنیم.
- همه قبول دارند برخی از خطوط قرمز در برجام رعایت نشده و قطعنامه سازمان ملل یک طرفه تصویب شده است.
- اقتصاد این مملکت را معطل مذاکرات نکنید؛ این خیانت به این مملکت است.
- آمانو معلوم است که آلت دست آمریکا است، شورای امینت و سازمان ملل و سازمان صلح هم همین طور.
-◘ اگر زیرش بزنند ما هم چنان زیرش می زنیم که صدایش در منطقه و جهان بپیچد.
- مساله هسته ای جناحی نیست و ربطی به انتخابات مجلس ندارد.
-◘ کسانی که میگویند صلح امام حسن (ع)، بیسوادند.
- برخیها مراقب باشند جشن "خر برفت” نگیرند.
محورهای سخنان رحیم پور ازغدی در خطبههای نماز جمعه تهران
خدايا به عزتت قسم بديهامو ناديده بگير،كربلاييم كن.
دو شخصيت گرانبها در زندگي
آدم صاحب زمان كه داشته باشه . . .
درآينده نزديك . . .
ملاك ازدواج تو اين روزگار....
خانه را به يمن قدومتان آزين بسته ام تا بدانيد ازكرده هايم پشيمانم مولاي من . . .
خدايا به عزتت قسم . . .
مردا بدون ميز هم عزيزن
مسألهی اصلی در این آیات، ترسیم چهرهی منافقین است.
▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀
و عرض کردیم که مقصود عمده از منافقین، عبارتست از آن جریان نفاق در جامعهی اسلامی، یعنی سخن بر سر این نیست که کسی ظاهر و باطنش با هم یکی نیست.
این البته یک بیماری است، اما این آن چیزی نیست که این آیات با این همه توجه و شدت به مقابله با آن برخاسته باشد، ◥ بلکه مقصود اینست که در جامعه یک جریان خصومت و دستگاه توطئهای زیر پوشش دین و زیر ظاهر ادعای ایمان وجود دارد، که این آیات، با آن جریان مقابله میکند و او را میخواهد افشاء کند، در حقیقت یک گروه دشمنی را میخواهد ترسیم و چهرهنگاری کند. ◣
★ولذا آیات سیزده گانهای که اینجا هست، هر کدام از یک بعد بر شخصیت این مجموعهی زیانبخش خطرناک یک پرتوی از افشاگری میاندازد و میافشاند تا مؤمنین اشتباه نکنند و دشمن را بشناسد.
امام خامنه ای ـــ ۱۳۷۰/۰۸/۲۹