چفيه يعني . . .
هرگاه ه خد اوند براي خا نواده اي خير بخواهد . . .
دوست د اری که بند گا نت چه د رسها یی د ر زند گی بیا موزند؟
خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه کنی؟»
┘◄پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشید»
∿✿خدا لبخندی زد و پاسخ داد:
« زمان من ابدیت است… چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟»
┘◄من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟»
∿✿خدا جواب داد….
✔« اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند…و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند»
✔«اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند»
✔«اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند»
✔«اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند»
ܓ✿دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت….
┘◄سپس من سؤال کردم:
┘◄«به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟»
∿✿خدا پاسخ داد:
✔« اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند»
✔« اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند»
✔«اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند»
✔« اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند»
✔« یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است»
✔« اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند»
✔« اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند»
✔« اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند»
┘◄باافتادگی خطاب به خدا گفتم:
┘◄« از وقتی که به من دادید سپاسگذارم»
┘◄و افزودم: « چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟»
∿✿خدا لبخندی زد و گفت…
∿✿«فقط اینکه بدانند من اینجا هستم»
∿✿« همیشه»
همین !!
برگرفته از وبلاگ حجت الاسلام سیدمحمد انجوی نژاد
راستي آزادي قبل انقلابه يابعد انقلاب ؟؟؟
شا دي روح شهــــــــــد ا صلوات
مگر ما گفتيم اسلام همه اش حجا ب است؟!؟
نمـــــــــــاز
خيـــــــــر مطلق
شک به دل راه ندهیم و یقین بداریم که خداوند متعال خیر مطلق است و برای هیچ بنده ای بد نمی خواهد اگر مصلحت کبریائیش اینطور اقتضا کرد و چیزی را خواست که چنان به مذاق ما خوش نیامد نباید اعتماد خود را به خدای خوبی ها از دست داد و به غیر او امید بست ،رکن اصلی واگذاری امور به خداوند متعال صبر است و صبر……… « وَ عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(سوره بقره آیه 216) ؛ شاید چیزی را، ناخوش بدارید و در آن خیر شما باشد و شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد خدا می داند و شما نمی دانید.
چگونگي توكل
محقق طوسى در كتاب «اوصاف الاشراف» چنین تعریف كرده است: مقصود از توكل اینست كه بنده هر كارى كه میكند و براى او پیش مىآید بخدا تعالى واگذارد، زیرا كه میداند خدا از خود او تواناتر و قویتر است و بنحو احسن انجام میدهد، و سپس بقضاء خدا راضى باشد، و با وجود این در امورى كه خدا باو واگذار فرموده است كوشش و جدیت كند و خود را با كوشش و قدرت و اراده خویش از اسباب و شروطى بداند كه موجب تعلق اراده و قدرت خدا بامر او مىشود، و معنى “لا جبر و لا تفویض بل امر بین امرین" هم از این بیان ظاهر میگردد.
مقايسه دو رفتار
لبخنــــــــــــد
اللهم عجل لوليك الفرج
چند آیه زیبا :
گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: «انَّ مع العسر یسرا»
“قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6)
*
گفتم: واقعا؟!
گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا»
حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7)
*
گفتم: خب خسته شدم دیگه…
گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله»
از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53)
*
گفتم: انگار منو فراموش کردی!
گفت:«اذکرونی اذکرکم»
منو یاد کن تا یادت باشم.
*
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟!
گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا»
تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63)
«انّی اعلم ما لاتعلمون»
من چیزایی میدونم که شما نمی دونید.(بقره/ 30)
*
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟
گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله»
حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم می کنم.
(یونس/ 109)
*
ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!)
گفت: «الیس الله بکاف عبده»
من هم برای تو کافی ام.(زمر/36)
چه دعای زیبایی !!!
اگر با کسی برخورد کردی که
سنش از تو بیشتر بود بگو
چون سنش از من بیشتر است
پس ایمانش هم از من بیشتر است،
و اگر با کسی برخورد کردی که
سنش از تو کمتر بود بگو
چون سنش از من کمتر است
پس گناهش هم از من کمتر است ،
و اگر با کسی برخورد کردی که
هم سن و سال تو بود بگو
من به گناه خود یقین دارم و ، به گناه او شک ،
پس در هر حالت ممکن است که او در نزد خداوند ازمن عزیزتر باشد.
بیائيد همه با هم این کلام را سر مشق کلام و امور خود قرار بدهيم ….
چه دعای زیبایی
…..ﺧـــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻏﺮﻭﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺶ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ , ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩﻣﯿﺒﺮﻡ …